جمعه، 7 اردیبهشت 1403
  
  • 1399/11/21
یادداشت

دکتر بابک زمانی

رئیس انجمن علمی متخصصان مغز و اعصاب

جای خالی امید

شوق و شعفی که 30 سال پیش هنگام شنیدن خبر قبولی دوره تخصص احساس کردم، دیگر تکرار نشده است. در طول هفت سال پیش از آن، امکان شروع دوره تخصص را پیدا نکرده بودم. در طول آن هفت سال هیچ‌گاه کار و زندگی در کشوری غیر از ایران به مخیله‌ام خطور نکرد. بسیاری از دوستان و ‌‌هم‌کلاسی‌های من هم که آن زمان در چنین برزخی گرفتار بودند، نهایتا در همین کشور ماندند و اکنون از پیش‌کسوتان جامعه پزشکی ما هستند. اوضاع خوب نبود، جنگ تازه به پایان رسیده بود؛ اما 10 سال بعد از انقلاب می‌شد تصور کرد که شتاب به سوی آینده‌ای پویا شروع خواهد شد. تنها چیزی که وجود داشت، امید بود. امسال در امتحانات تخصصی ظرفیت محبوب‌ترین رشته‌های سال‌های گذشته هم خالی ماند. خالی‌ماندن صندلی‌های رزیدنتی پدیده‌ای‌ است که در سال‌های اخیر مشاهده شده است؛ اما برای اولین‌بار است که ظرفیت رشته قلب و رشته رادیولوژی هم خالی می‌ماند. رشته قلب همواره برای پزشکان دارای جاذبه بوده است و آخرین پیشرفت‌ها در زمینه روش‌های مداخله‌ای و ‌امکان نجات بیمار در ساعات اولیه سکته قلبی بر این محبوبیت افزوده است. رشته رادیولوژی هم به دلیل تکنولوژی‌های نوین تصویر‌برداری همواره محبوب بوده است. اینکه پزشکان حتی برای رشته قلب و رادیولوژی هم داوطلب نمی‌شوند، چه معنا و پیامی دارد؟ عدم تمایل به ادامه تحصیل به معنای اشتغال به پزشکی عمومی و امکان کار در این مقطع نیست. پزشکی عمومی به‌عنوان یک شغل سال‌هاست منقرض شده است. امتحانات تخصص سال‌هاست که فقط با تکیه بر محفوظات برگزار می‌شوند و برای قبولی تجربه کاری هم نقش زیادی ندارد. اتفاقا برعکس باید کار را تعطیل و ماه‌ها در یک کلاس کنکور بسیار دشوار شرکت کرد. حرفه‌ای هم برای تدریس در این کلاس‌ها پدید آمده است. بعد باید به‌ مدت چهار سال با حقوقی بسیار اندک و محروم از بسیاری از مزایای مستخدمین به کار بپردازند. محرومیت‌هایی که توجیه آنها آموزش است؛ آموزشی که در بسیاری از رشته‌ها کیفیت مناسبی هم ندارد. بعد باید چندسالی به ‌طور اجباری و با حقوق ثابت در جایی که تعیین می‌کنند، خدمت کنند، بعد اجازه می‌یابند به ‌طور مستقل به کار بپردازند. راه‌اندازی یک ‌کار مستقل پزشکی در شهرهای بزرگ به‌ دلایل مختلف روزبه‌روز دشوارتر و دشوارتر می‌شود. حالا این خالی‌ماندن تنها معنایش این است که دیگر این راه پر‌دردسر ارزش پیمودن ندارد و نه‌تنها این، بلکه امید به بهبود شرایط هم هر روز کمتر و کمتر می‌شود. آنچه بسیاری از پزشکان جوان را در این مرحله به دروازه‌های پرکشش خارجی و آغوش باز بخش‌های آموزشی دنیا می‌کشاند، امکانات مالی و درآمد بالاتر نیست؛ بلکه انگیزه اصلی امکان کار علمی سطح بالا در محیطی آکادمیک و مناسب و شرکت در مطالعات بین‌المللی، چاپ مقاله و افزایش توانایی‌های فردی برای بیشترین کمک به بیماران است. بسیاری هم که می‌مانند، بعد از فارغ‌التحصیلی از پزشکی عمومی عطای تخصص و کار اصلی پزشکی را به لقایش می‌بخشند و به سمت کارهای زیبایی و ترک اعتیاد می‌روند. تبعات دهشتناک انتخاب این دو مسیر برای نظام سلامت جامعه به‌زودی بیشتر از پیش نمایان خواهد شد. نه حالا ‌و نه 30 سال پیش انسان‌ها تعیین‌کننده نبوده و نیستند. شرایط است که اراده، امید و رفتار افراد را تعیین می‌کند؛ اما یک چیز معلوم شده است؛ مرگ نهایی امید، آن‌گونه که جای خالی او به چشم آید، چند ده سالی طول می‌کشد!